اونا که تو زندگیشون قصه های خوب شنیدندتو قمار زندگانی همه جور بازی رو دیدنداونا که تو خلوت شب شعرهای حافظ رو خوندندهمه راه و رفتن اما بر سر دو راهی موندند
بهشون بگید که اینجا یه نفر همیشه مستهیه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته
--- ---
بهشون بگید که قصه اش مثل شاهنومه درازهکی بوده کجا رسیده چه جوری باید بسازهحالا قصه هاشو مستا توی میخونه ها میگنداما اون همیشه مستو توی اونجا راه نمیدند
بهشون بگید که اینجا یه نفر همیشه مستهیه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته
--- ---
دیگه نیست کمند دلها گیسوهای رنگ برفشدیگه میخونه جایی نیست که بیاد رو لب و حرفشبزارید همه بدونن که به دست غم اسیرهآخرش یه شب همینجا سر این کوچه میمیره
بهشون بگید که اینجا یه نفر همیشه مستهیه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته
من امشب سرخوش و دیوانه و مست و غزل خوانمبه جام می پناه آورده امبه جام می پناه آورده ام از غم گریزانمگر از میخانه باز آیمگر از میخانه باز آیم مرا غم باز می جویدروید ای دوستان من گوشه میخانه می مانممی مانم
دیگه نیست کمند دلها گیسوهای رنگ برفشدیگه میخونه جایی نیست که بیاد رو لب و حرفشبزارید همه بدونن که به دست غم اسیرهآخرش یه شب همینجا سر این کوچه میمیره
بهشون بگید که اینجا یه نفر همیشه مستهیه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته