رقصایِ آخر برگ بی جونکندن از شاخه ی ناامیدیرد شدی له شدم زیر پاهاتدیر به داد دل من رسیدیمزه ی شادی از زندگیم رفتبس که چشم انتظار تو بودمشادی هم شادی های قدیمیمثل وقتی کنار تو بودممثل بوی نمابرگ پاییزکه توو دلم بی تو جایی ندارهعاشق اَبر و بارونم امابی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون که بارون نمی شهنیستی از خونه بیرون نمی رمخیسِ بارونشم از پشت شیشهرفتی و شهر خاکستری شدآسمون هم می خواد کم نزارهگردِ مرگ و می پاشه توو کوچهغمِ یه شهر رو سینم سوارهسرنوشتم مثل قطره ای کهآخرش از خودش خسته می شهدستِ ابر رو رها کرد و گم شدبی هدف می خوره روی شیشهانگار آخرین صحنه ی زندگیشهتازه فهمید به این سادگی نیستزنده بودن فقط توو خیالاتاینکه اسمش دیگه زندگی نیستبی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون که بارون نمی شهنیستی از خونه بیرون نمی رمخیسِ بارون شم از پشت شیشهبی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون که بارون نمی شهنیستی از خونه بیرون نمی رمخیسِ بارون شم از پشت شیشهبی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون که بارون نمی شهنیستی از خونه بیرون نمی رمخیسِ بارون شم از پشت شیشهبی تو بارون صفایی ندارهبی تو بارون که بارون نمی شهنیستی از خونه بیرون نمی رم